شربت شکر مورچه کوچک اما خدای نکرده.
دیدن عکس دوران کودکی به اندازه رفتن به دوران کودکی وسوسه انگیز نیست.
از بچگی گریه می کردم چون مادرم مرا به مدرسه می فرستاد اما حالا به یاد مدرسه گریه می کردم.
در کودکی وقتی بارانی که تمام شب می بارید صبح در راه مدرسه قطع می شد غم انگیز بود.
زخم خفیف در کودکی بر اثر ضربه خفیف مادر و اظهارات مادر مبنی بر اینکه هیچ دارویی ساخته نشده بود ایجاد شد.
دوران کودکی اینگونه است، نه ترس و نه ترس از آینده، از هیچ رنجی، از زندگی کامل.
دوران کودکی چقدر باحاله رویاها را می توان زیاد دید، وقتی رقابتی برای تحقق آنها وجود نداشته باشد.
لذت بازی در آفتاب بعدازظهر و فریاد زدن سر همسایه ها در کودکی چیز دیگری بود!
آیا کسی این روزهای کودکی را برمی گرداند؟ دوران کودکی رفته و دیگر بر نمی گردد.
ذهن معصوم کودکی فرزند یک زندگی زیباست.
آرزوهای کوچک، تکمیل های سریع و شادی ها وجود داشت، همه این لذت ها وقتی بزرگ شدی در دسترس نیستند و بعد خاطره آن دوران کودکی وجود دارد.
دوران کودکی به شکایات کوچک و رفع سریع مشکلات مربوط می شود.
با ضربه خفیف مادر و اظهارات مادر مبنی بر زخم کوچکی که در کودکی ایجاد شده، هیچ دارویی ساخته نشده است.
چه دوران کودکی
مهم نیست به کجا نگاه می کردند.
صبح در رختخواب چشمان خود را باز کنید
در کودکی غم انگیز بود.
وقتی که یک شب در صبح باران می بارد
در راه مدرسه بسته می شد.